کد مطلب:65535 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:416

پیامبر با خانه خدا وداع می کند











سال دهم هجرت است، و موسم حج. بیابان حجاز شاهد جمعیّت انبوهی است كه همه، با یك شعار به سوی یك هدف گام بر می دارند.

امسال، منظره ی حج، شور و هیجان دیگری دارد و مسلمانان با اشتیاق و شتاب، منزل های بین راه را، پشت سر می گذارند و خود را به مكّه می رسانند.

طنین پر تپش لبیك... لبیك، از بیابان مكّه به گوش می رسد، قافله ها یكی پس از دیگری به شهر نزدیك می شوند و حاجیان بالباس احرام، یك رنگ، یك نواخت، غبارآلود و اشك ریزان، خود را به حرم امن پروردگار می رسانند و به گرد خانه ای كه به دست قهرمان توحید، ابراهیم خلیل بنا شده است طواف می كنند. فرید وجدی، حاجیان سال دهم هجرت را 90 هزار می نویسد[1] ولی تا 124000 هم گفته شده است[2] .

پیامبر اسلام، نگاه می كند: مسجدالحرام از اجتماع مسلمانان موج می زند و همه به حكم «انما المؤمنون اخوة» برادروار و فرشته صفت مشغول نیایشند.

پیامبر خوشحال است كه توانسته چنین قدم بزرگی بردارد و به بهترین وجه رسالت خود را بگزارد.

ولی هاله یی از غم و اضطراب، گاه و بیگاه چهره ی پیغمبراكرم صلی الله علیه وآله را فرا می گیرد و شادی را در كامش ناگوار می سازد.

او می ترسد پس از مرگ، این اجتماع از هم بگسلد و روح برادری و وحدت از میانشان رخت بربندد و دوباره به قهقرا برگردند.

پیامبر اسلام خوب می داند كه امّت اسلام، به راهبری امام عادل و عالم نیاز شدید دارد و در غیر این صورت، زحمات گرانبها و چندین ساله ی او به هدر خواهد رفت.

به همین جهت، آن حضرت در مسافرت ها و جنگها كه از مدینه بیرون می رفت هر چند هم مدّت مسافرت كوتاه بود، زمام امور را به دست شخصی امین و با كفایت می سپرد و مردم مدینه را بدون سرپرست نمی گذاشت[3] .

بنابراین چگونه می توان تصور كرد كه پیامبر دلسوز و مهربان ما، زمام امور امت عظیم اسلامی را پس از درگذشت خود، به دست حوادث سپرده باشد.

و باز خوب می داند كه این مقام، شایسته ی كیست و لباس خلافت، به قامت رسا و لایق چه انسانی بریده و دوخته شده است.

او همان است كه در حضور عده ی زیادی از بزرگان قریش و بستگان پیامبر كه به خاطر دعوت به اسلام، گرد آمده بودند، به جانشینی آن حضرت منصوب گردید[4] .

او مردی پاك و خداپرست بود و لحظه یی به خدا شرك نیاورده و به بت سجده نكرده است.

او در راه پیشرفت دین مبین اسلام، سربازی فداكار است، كانون علمش از سرچشمه ی دانش رسول خداست، دادرسیش، عالی ترین قضاوت به شمار می آید[5] .

او دیده و شناخته شده است، او علی، فرزند ابوطالب است.

فریضه ی حج، به پایان رسید و مردم به سوی شهرهای خود حركت می كردند كه ناگهان صدای «منادیان» پیامبر، در صحرای حجاز، طنین افكند و مسلمانان را دستور توقف داد، زیرا فرشته ی وحی به رسول خدا نازل شده و این آیه را ابلاغ كرده بود:

«ای پیامبر! آنچه به سوی تو از پروردگارت فرود آمده است، به مردم ابلاغ كن و اگر كوتاهی كنی، رسالت او را نرسانده یی و خداوند ترا از شرّ مردم نگهداری می كند».[6] .

موضوعی كه خداوند، پیامبرش را با لحنی تند مخاطب ساخته بود، چیزی جز اعلام رسمی خلافت علی علیه السلام نبود كه پیامبر از آن خودداری می كرد، زیرا می ترسید موجب اختلاف و شكاف در میان مسلمین گردد و منتظر زمینه ی مساعدی بود تا آن را اظهار كند، و پس از نزول این آیه دانست كه اكنون موقع آن است، لذا مردم را در نقطه یی از آن بیابان سوزان و خالی از آب و آبادی به نام «غدیرخم» نگه داشت، تا روح اسلام یعنی مسأله ی خلافت و جانشینی را كاملاً روشن سازد.

مردم نمی دانستند كه چرا این دستور صادر شده و چه موضوع مهمی پیش آمده است ولی طولی نكشید كه نماز جماعت اعلام گردید و پس از ادای فریضه ی ظهر، انبوه جمعیّت قیافه ی جذّاب و آسمانی پیامبراسلام صلی الله علیه وآله را برفراز منبر بلندی كه از «جهازشترها» درست شده بود، مشاهده كردند.

سكوتی عمیق حكمفرما بود... در این موقع سكوت صحرای حجاز را كلمات پر مغز و جالب پیامبر شكست و پس از ستایش پروردگار، خبر جانگداز در گذشت زودرس خود را اعلام كرد و آنگاه فرمود:

مردم! من برای شما چگونه پیامبری بودم؟

همه یكصدا گفتند: یا رسول اللّه، از پند و اندرز ما فرو نگذاشتی و از موعظه و تربیت ما، غفلت ننمودی، خدا تو را پاداش نیكو دهد.

...پیامبر فرمود: كتاب خدا و پیشوایان معصوم بعد از من، دوش به دوش هم راهبر شما هستند و شماباید كاملاً پیرو آنها باشید تا گمراه نشوید.

آنگاه دست علی علیه السلام را برافراشت، به طوری كه همه ی حاضران او را دیدند سپس فرمود:

مردم! چه كسی به مؤمنان از خودشان سزاوارترست و بر آنان ولایت و سرپرستی دارد.

مردم گفتند: خدا و رسولش داناترند.

پیامبرصلی الله علیه وآله: خدا مولای من است و من مولای مؤمنان و به آنان از خودشان سزاوارترم. آنگاه بدون فاصله و تأمل فرمود: به هر كه مولا منم و سمت ولایت و سرپرستی بر او دارم، علی علیه السلام هم بعد از من همین منصب را دارد... من كنت مولاه فهذا علی مولاه... واین جمله را سه بارتكراركرد؛ و در پایان سخنان خود فرمود این حقیقت را حاضران به دیگران برسانند.

جمعیت، هنوز پراكنده نشده بود كه این آیه نازل شد: امروز دین شما را كامل گردانیدم، و نعمت خویش را بر شما تمام كردم، و به این كه اسلام دینتان باشد، راضی گشتم[7] .

پس از پایان مراسم رسمی تعیین جانشین، مردم از دور و نزدیك بر یكدیگر سبقت می گرفتند تا به حضرت علی علیه السلام به عنوان جانشین پیغمبراسلام تبریك بگویند.

اولین كسی كه آمد و خلافت را به علی علیه السلام تبریك گفت «ابوبكر» و سپس «عمر» بود آنها در حالی كه این كلمات را می گفتند از امیرالمؤمنین علی علیه السلام جدا شدند:

«خوشا به حال تو ای پسرابی طالب كه مولای من و هر مرد و زن باایمان شده ای»[8] .









    1. دائرة المعارف فرید وجدی، ج 3، ص 542.
    2. الغدیر، ج 1، ص 9.
    3. كامل ابن اثیر، ص 242 و 278 و 216.
    4. تاریخ طبری، ج 3، ص 1173 - 1171.
    5. فضائل الخمسه - چاپ دارالكتب الاسلامیه، ج 1،ص186-178.
    6. سوره ی مائده، آیه ی 67.
    7. الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دیناً (سوره ی مائده، آیه ی 3).
    8. الغدیر، ج 1، ص 9 - 11.